چقد ننوشته ام. خوشحالم و نومید. اولین باری که صدام کردی عروس قشنگ هیچ وقت هیچ وقت فکر نمیکردم بتونیم کنار هم زندگی کنیم. یعنی فکرش را می کردم. ولی یک طور ناباورانه ای بود. آن شب بعد از خواستگاری وقتی از خانه مان رفتی مطمئن شدم جایی که دامن پرچین من گیر کرد به دست های تو، همانی بوده که باید. این روزها، این همه درگیری ها و اذیت شدن ها، کش و قوس ها، این دیگرانی که نخواستن و این مایی که خواستیم، هر روز بیشتر مطمئنم می کند که درست بوده.
آن شب بعد از خواستگاری یک طور دیگری صدام کردی عروس قشنگ. انگار که تمام ماهی های اقیانوس ها در دلم می رقصیدند.
می برزندز مشق شمع فلک زبانه ای ساقی صبوحی در ده می شبانه
,طور ,یک ,وقت ,شب ,های ,هیچ وقت ,عروس قشنگ ,کردی عروس ,یک طور ,شب بعد
درباره این سایت